دختری با کوله بار خاطرات

رد خاطره ها

سلام......

سلام

خیلی وقت که دیگه اپ نمیکنم.......

اینقدر کار دارم که وقت سر خارندن ندارم ......

از کسایی که تو این مدت سر زدن و کامنت گذاشتن و ازم خبر گرفتن ممنونم.......

براتون بهترینا رو ارزو میکنم.....

از این به بعد هم سعی میکنم اخر هفته ها اپ کنم البته از یه ماه دیگه......

.

.

.

.

.

.

 هوای دو نفره داشتن ..

نه ابر می خواهد نه باران نه یک بعد از ظهر پاییزی...

کافیست حواسمان به هم باشد..


پاستیل گوجه ای

[ چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:26 ] [ mobina ] [ ]

دست نوشته **

 

ازارم میده وقتی نگات میکنم و نگام نمیکنی..... به احساسم بی توجهی...... و از همه بد تر دوست دارم هایم را به بازی میگیری....
رسم روزگار نا مردی و بی وفایی بود کجایش نوشته بود انسان ها عروسک خیمه شب بازی تو هستن که با من اینگونه رفتار میکنی....
بی انصاف

 

(دست نوشته خودم)
[ شنبه 22 مهر 1391برچسب:, ] [ 23:36 ] [ mobina ] [ ]

دست نوشته *

 


همه چیم و به شوخی گرفتی....
قلبمم و....... احساسم و ...... غرورم و...... حتی......
چی میخوای دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟
زندگیم و؟!!!؟
لا مصب (لا مذهب) زندگیم خودت بودی که اونم ازم گرفتی..........
برو.......
نمیخوام صدای شکستنم و بی توجهی تو به اشکام ازارم بده.....
برو زندگیم.........
به سلامت..........

 


(دست نوشته خودم)

[ شنبه 22 مهر 1391برچسب:, ] [ 23:34 ] [ mobina ] [ ]

نه جانم...برگرد


 

حالا آمدی؟

حالا یادت آمد که هستم؟

 که تنهایم؟

پس کجا بودی شبی که صدای شکسته شدن قلبم گوشهایم را کر کرده بود؟

همان شبی که رفتی و دل و جانت را سپردی به دیگری...

شبی که هق هق گریه هایم بهانه ای شده بود تا تک تک عکسهایت را ببوسم

و تو چه خوش بودی با قهقهه های بلندت

شبی که آسمان ابری شد و دل من گرفت

و تا صبح گل های بالشم از اشکهایم گلستان شد

شبی که دلم یکهو هوایت را کرده بود

و تو به هوای دیگری سر بر زانوهایش تا صبح به خواب رفتی

شبی که درد داشتم و دوای دردم دستان تو بود

و نوازش های مهربانانه ات

و تو چه سخاوتمندانه موهای دیگری را نوازش می کردی تا آرامتر به خواب رود

کجا بودی شبی که بغض داشتم در جمعی که همه با صدای بلند می خندیدند؟

و من فقط به این دلیل که خنده هایت را مدتی بود ندیده بودم بغض کردم

شبی که سردم شده بود و وجودم گرمای وجودت را بهانه می کرد

ولی نبودی و من تا صبح از سرما به خود لرزیدم

حالا که به تک تک این شبها عادت کردم

و هرشبش برایم شده یک خاطره تلخ

در دفتر خاطره ام آمدی؟

آمده ای که بگویی گذشته ها گذشته و فردا را عشق است!!!

نه جانم راهی  که آمده ای را برگرد...

برو...

مگر نمی بینی...

سنگ شده ام....همه ی وجودم سنگ شده است....

[ جمعه 7 مهر 1391برچسب:, ] [ 16:44 ] [ mobina ] [ ]

مرد شدنت مبارک!!

 

 


تظاهر به خوبی می کنی فکر می کنی نفهمم.

 

 

چرا یه ذره فکر نمی کنی که می فهمم و به روی خودم  نمیارم؟!

 

 

 

دنبال چی می گردی تو من؟

 

 

 

از نا هماهنگ بودن ظاهر و باطن. از لک دروغ . از یکنواختی. از بیهودگی از....... بدم میاد

 

 

من اینم....

 

 

چه بد چه خوب.........

 

 

 

دوست داری خودت هر کاری میخوای بکنی بعد پاک ترین فردی که دیدی تو عمرت و مال خودت کنی؟

 

 

این نامردی...

 

 

 

می فهمی؟؟

 

 

ن ا م ر د ی......

 

 

 

هر چند تو زمان تو مردونگی مرد تو باید از کجا یاد میگرفتی؟

 

 

 

دوران تو معرفت مرد باید از کی یاد میگرفتی؟

 

 

 

دوران تو راست گویی مرد باید ازچی یاد میگرفتی؟

 

 

دوران تو..........

 

 

دوران تو همه چی مرد. همه چی سوخت. همه چی از بین رفت . همه چی........

 

 

 

حالا کی داره تاوان نسل تو رو پس می ده؟

 

 

 

تو . من؟

 

 

همه ی کسانی که تو نسل تو هستن دارن تاوان پس میدن.......

 

 

ولی تاوان چی؟!

 

 

 

تاوان کار نکرده؟

 

 

 

وقتی مردونگی و غیرت و انسانیت تو نسلت تو وجود نداشت باید  از کجا یاد میگرفتی؟

 

 

حالا من بهت میگم......

 

 

مردونگی و راستگویی و غیرت رو همه دارن فقط باهاش غریبه هستن...

 

 

 

دروغ نگو

 

 

 

خیانت نکن

 

 

 

از اعتماد کسی سوءاستفاده نکن

 

 

 

به کسی خنجر نزن

 

 

 

راز دار باش

 

 

 

تظاهر نکن

 

 

 

معرفت داشته باش

 

 

 

نفس و هوست و کنترل کن

 

 

 

لحظه ای فارق از جنست باش

 

 

و.............

 

 

.

 

 

.

 

 

 

می تونی؟؟؟؟؟

 

 

 

 

 

اگه می تونی پس الان یک مرد به حساب میای......

 

مرد شدنت مبارک.

 

[ جمعه 7 مهر 1391برچسب:, ] [ 15:58 ] [ mobina ] [ ]

دست پیری

 

 

 

دوست دارم یک شبه شصت سال راسپری کنم ،

 


 

بعد بیایم و با عصایی در دست ،

 


 

کنار خیابانی شلوغ منتظرت شوم ،

 


 

تا تو بیایی ،

 


 

مرا نشناسی،

 

...ولی دستم را بگیری و از ازدحام خیابان

 عبورم دهی!


حالا میروم که بخوابم


خدا را چه دیده ای!


شاید فردا


به مانند پیرزنی برخواستم!


تو هم از فردا ،



دست تمام پیرزنان وامانده در کنار خیابان


را بگیر!


دلواپس نباش!


آشنایی نخواهم داد!


قول میدهم آنقدر پیر شده باشم ،



که از نگاه کردن به چشمهایم نیز ،


مرا نشناسی!
[ پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, ] [ 1:19 ] [ mobina ] [ ]

دل تکانی......

 

غصه‌هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن!
دلت را بتکان اشتباهایت تالاپی می‌افتد زمین!
بگذار همانجا بماند.
فقط از لا‌به‌لای اشتباهایت،
یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت…

دلت را محکم‌تر اگر بتکانی تمام کینه‌هایت هم می‌ریزد و تمام آن غم‌های بزرگ و همه حسرت‌ها و آرزوهایت…

محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق‌های بچه گربه‌ای هم بیفتد!
حالا آرام‌تر،
آرام‌تر بتکان تا خاطره‌هایت نیفتد!
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می‌کند؟
خاطره، خاطره است باید باشد، باید بماند…

کافی‌ست؟ نه، هنوز دلت خاک دارد یک تکان دیگر بس است… تکاندی؟! دلت را ببین چقدر تمیز شد… دلت سبک شد؟

حالا این دل جای “او”ست دعوتش کن! این دل مال “او”ست…
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا تو ماندی و یک دل و یک قاب تجربه، و مشتی خاطره و یک “او”…

خانه‌تکانی دلت مبارک!

[ پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, ] [ 1:13 ] [ mobina ] [ ]

گل نازم

 

 

گل نازم تو با من مهربون باش
واسه چشمام پل رنگین کمون باش
اسیر باد و بارونم شب وروز
من عاشقی دلخونم
شکسته ی محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
گل ناز آسمونم بی ستاره است
مثه ابرا دل من پاره پاره ست
دوباره عطر تو پیچیده در باد
نفس امشب برام عمر دوباره است
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
گل نازم بگو بارون بباره
که چشماتو به یاد من میاره
تماشای تو زیر عطر بارون
چه با من می کنه امشب دوباره
شب و تنهایی و ماه و ستاره
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش

[ چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, ] [ 17:33 ] [ mobina ] [ ]

میخوام برات تنهایی رو معنی کنم......

تـــــــــنـــــــــهـــــــــایـــــــــی

 

 

میخوام برات تنهایی رو معنی کنم...
در ساحل کنار دریا ایستاده ای ...
هوای سرد ..
صدای موج ...
انتظار انتظار انتظار...
به خودت می آیی...
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند...
نه دستی که شانه هایت را بگیرد...
نه صدایی که قشنگ تر از صدای دریا باشد...
این اسم (تنهاییست)..

[ شنبه 1 مهر 1391برچسب:, ] [ 1:32 ] [ mobina ] [ ]

لک دروغ

کــــــــــــجـــــا رفــــــــــــت

 

 

 

شیشه نازک احساس مرا دست نزن !

 

 

چندشم می شود از لک انگشت دروغ

 

 

آن که میگفت که احساس مرا میفهمد…

 

 

کو کجا رفت؟که احساس مرا خوب فروخت!!!

[ شنبه 1 مهر 1391برچسب:, ] [ 1:29 ] [ mobina ] [ ]

انسان های مداد رنگی نما

 
 

می ترسم از بعضی آدمها

آدمهایی که امروز دوستت دارند و فردا بدون هیچ توضیحی رهایت می کنند...

آدمهایی که امروز پای درد دلت می نشینند و فردا بیرحمانه قضاوتت می کنند...

آدمهایی که امروز لبخندشان را می بینی و فردا خشم و قهرشان...

آدمهایی که امروز...

قدرشناس محبتت هستند و فردا طلبکار محبتت...

آدمهایی که امروز با تعریف هایشان تو را به عرش می برند و فردا سخت بر زمینت می زنند...

آدمهایی که مدام رنگ عوض می کنند

امروز سفیدند، فردا خاکستری، پس فردا سیاه...

آدمهایی که فقط ظاهرا آدمند

چیزی هستند شبیه مداد رنگی های دوران بچگی مان

هر چه بخواهند می کشند...

هر رنگ که بخواهند می زنند...

 

[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, ] [ 20:13 ] [ mobina ] [ ]

دوران کودکی

                

   

 

 

چشمهایت را ببند،


به دوران کودکیت برگرد،

7 ساله که بودی از زندگی چه میدانستی؟

........................

نگاهت معصوم بود،


و خنده های کودکانه ات از ته دل،

بزرگترین دلخوشی ها داشتن اسباب بازی دوستت، پوشیدن کفش بزرگترها

و حتی خوردن یک تکه کوچک شکلات.

......................


بچه که بودی حسادت، کینه و نفرت در قلب کوچکت جایی نداشت،

دوست داشتنت پاک و بی ریا بود،

و بخشیدنت با رضایت ،

چاره ناراحتی ات لحظه ای گریستن بود و بس، و این پایان تمام کدورت ها می شد،

و می خندیدی و در دنیای خودت غرق می شدی!

.....................

چه شد؟


بزرگ شدی؟؟


نگاه معصومت سردرگم شد
،

و خنده هایت از سر اجبار،


اگر حسود نشدی، اگر کینه به دل نگرفتی، و اگر متنفر نیستی ،


یاد گرفتی که ببینی و تجربه کنی و مغموم شوی


می بخشی در حالی که رنجیده ای،


با تمام وجود گریه میکنی اما از ته دل نمی خندی،

...................

برگرد

!
باز هم کودکی باش سبکبار


روحت را آزاد کن

به خودت کمک کن تا از سردرگمی ها رها شوی،


تا بتوانی دوباره نفسی بکشی،


بخواه که تنها خودت باشی،


می توانی، تنها اگر بخواهی

......................

باز هم زندگی کن،


در انتظار لبخند گرم کودکانه ات


می توان بود؟...

 

[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, ] [ 19:57 ] [ mobina ] [ ]

دست نوشته 3


 

نمیدونی چه حالی داشتم وقتی دیدم دست تو دست اونی ولی هر دفعه دستت و ازم دریغ میکردی. باهاش میخندی ولی هر دفعه ازم رو بر میگردوندی. شادیات مال اونه غمات ماله من بود؟!؟ اشکالی نداره چون میدونم اون قدر با ارزشم که وقتی تنها میشی و دلت میگیره سراغ من میای چون میدونی تنها کسی که میتونه ارومت کنه و درکت کنه منم. ولی دیگه متاسفم...برو و با اون خوش باش گلم....
برو....
 به سلامت عزیز دلم

 

(خودم نوشتم)

[ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, ] [ 23:10 ] [ mobina ] [ ]

دست نوشته2



 

دیروز عروسیش بود. عشقمو میگم....

 

نمیدونی چه حالی داشتم وقتی خنده رو صورتم بود و از درون داغون بودم.

 

 فقط دنبال یه گوشه می گشتم که کسی نبینه دارم گریه میکنم.....

 

چند بار چشم تو چشم شدیم.

 

وقتی نگاهمون به هم گره می خورد بیشتر می خندید.

 

اخه لا مذهب ( لا مصب) بگو به چی میخندی؟!

 

 به  اشکای من. به دل سوخته ی من یا به قلب شکستم؟؟؟؟

 

برو...

 

با تمام نا مردیات و دوروغات بخشیدمت.... 

بخند،از ته دل بخند،من به درک، تو شاد باشی برام کافیه

تمام زندگیم عشق جدیدت مبارک

 

(خودم نوشتم)

[ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, ] [ 23:5 ] [ mobina ] [ ]

دست نوشته

 


میبینی چه پستن!؟ پسر هایی رو میگم که به دختر به چشم طعمه و لذت نگاه میکنن و قصد و هدف ان ها چیزی جز.......... نیست و پست تر از انها دخترایی هستند که برای لذت یک لحظه ای تن خود را در اختیاره این جور پسر ها قرار میدهند.

چه بد بخت است کسی که تن خود را برای کسی عریان سازد که فهم و عقل او فقط اندازه ی چشم و هوس اش رشد کرده. و چه بد بخت تر کسی است که روح خود را برای کسی عریان ساخته که ارزش و لایق او نیست.

روح و جسم هایتان را برای کسی عریان سازید که می دانید او هم مثل شما عریان می سازد.

درکش سخت نیست فقط کمی فکر کنید.....همین.....



(دست نوشته خودم)

[ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, ] [ 20:20 ] [ mobina ] [ ]

جلسه محاکمه عشق بود

 

جلسه محاکمه عشق بود

 

و عقل قاضی ، و عشق محکوم ....


به دلیل تبعید به دورترین نقطه مغز یعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را

داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند قلب شروع کرد به طرفداری از عشق ،

آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی ، ای گوش

مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی وشما پاها که همیشه در آرزوی

رفتن به سویش بودید حالا چرا اینچنین با او مخالفید ؟


همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند ، تنها عقل و قلب

در جلسه ماندند عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بی زارند ، ولی متحیرم با

وجودی که عشق بیشتر از همه تورا آزرده چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟ قلب نالید

و گفت: من بی وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه

کار ثانیه قبل را تکرار میکند و

فقط با عشق میتوانم یک قلبی واقعی باشم

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, ] [ 19:39 ] [ mobina ] [ ]

سرد

 

 

دلم با تو بود... تو ولی سرد شدی... آنقدر سرد که به ناچار گرمایم را به تو بخشیدم... و تو به من تهمت سرد شدن زدی و رفتی...

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:0 ] [ mobina ] [ ]

گذشته

 

 

کیا دلشون واسه بچگیشون تنگ شده؟

کیا دوست دارن برگردن به عقب؟

کیا دلشون واسه دوست تای قدیمیشون تنگ شده؟

کیا کلا  دل تنگ گذشته هستن؟

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, ] [ 23:43 ] [ mobina ] [ ]

حکم دل

 
 

 

بارآخر،من ورق را با دلم بر میزنم. بار دیگر حکم کن. اما نه بی دل. بادلت،دل حکم کن.حکم دل:هر که دل دارد بیاندازد وسط. تا که دل را رو کنیم. دل که روی دل بیافتاد،عشق حاکم میشود. پس به حکم عشق بازی میکنیم..لازم: دل سـپردن،دل گرفتن هردو لازم...


[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, ] [ 22:6 ] [ mobina ] [ ]

رسم زمونه


 
 
 
 
چه رسم جالبی است محبتت را میگذارند پای احتیاجت،صداقتت را پای سادگیت،سکوتت را پای نفهمیت،نگرانیت راپای تنهاییت و وفاداریت را پای بی کسیت،و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاجی!

 

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, ] [ 22:2 ] [ mobina ] [ ]

چک نویس

 

 

من چک نویس احساسات تو نیستم ، “دوستت دارم” هایت را جای دیگری تمرین کن

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:50 ] [ mobina ] [ ]

خداحافظ

 

 

بهم گفتی خداحافظ ، تورو دیگه نمیخوامت

بهت قول میدم از امروز ، دیگه هیچوقت نمیپامت

بهم گفتی تو این روزا ،  ازت من میگذرم آسون

ببین ذرات عشقم رو ، همه حل شد تویِ بارون

خداحافظ چه آسون بود، چشات امشب چه آروم بود

ولی انگار که عشق من ، مثل جغد رویِ  بوم بود


خداحافظ  ...خداحافظ ... خداحافظ  ...


دیگه عشقو نمیفهمم ، دیگه خون تو رگام خشکید

بگو چشمای غمگینت، چرا از عشق من ترسید

خداحافظ عزیز دل، برو دل کندن آسونه

دل خوش باور و تنهام ، از این بازی دلش خونه

خداحافظ چه آسون بود ، چشات امشب چه آروم بود

ولی انگار که عشق من ، مثل جغد رویِ بوم بود

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:44 ] [ mobina ] [ ]

خسته ام......

خسته ام از این زندان که نامش زندگیست... پس قشنگی ها ی دنیا سهم کیست...؟؟؟؟؟ باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست...... ساختم با درد تنهایی ؛مگر تقدیر چیست...؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

✔♥ღ
··٠٠••●●♥♥❤❤❥❥˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:33 ] [ mobina ] [ ]

مـن زانــو هـایـم را بــه آغـوش می کــشم...

 

 

 

مـن زانــو هـایـم را بــه آغـوش می کــشم...

وقتــی تــو بــرای آغــوش دیـگری...

زانــو میزنی ...

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 20:9 ] [ mobina ] [ ]

زن یا مرد

 

من وقتی زنم

که تو باور داشته باشی مردی …

انسان بودن را باید آموخت

جنسیت معنا ندارد !

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 20:3 ] [ mobina ] [ ]

تلخ

 

 

تلخ است…

نه نمی فهمم

شاید هم شیرین باشد.

دنیا…خانه ی اجاره ای منست.

یادم باشد دل را خیلی خرجش نکنم!

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 19:59 ] [ mobina ] [ ]

هيچ کس زنده نیست .... همه مردند

 

از فردی نقل شده است که :

خیلی سال پیش كه دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند.
تعدادی هم برای محكم كاری دو بار این كار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای كلاس كه مجبور باشی تمام ساعت را سر كلاس بنشینی.
هم رشته ای داشتم كه شیفته ی یكی از دختران هم دوره اش بود.
هر وقت این خانم سر كلاس حاضربود، حتی اگر نصف كلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت:استاد همه حاضرند!
و بالعكس، اگر تنها غایب كلاس این خانم بود و بس، می گفت:استاد امروز همه غایبند، هیچ كس نیامده!
در اواخر دوران تحصیل ازدواج كردند و دورادور می شنیدم كه بسیار خوب و خوش هستند.
امروز خبردار شدم كه آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ كرده است:
هيچ کس زنده نیست ....

 

همه مردند
[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 19:51 ] [ mobina ] [ ]

جمله های احساسی

 

 

                                                        ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙ ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙ ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

دلت را محكم بچسب رفیق...

آدمها... آنقدر انصاف ندارند...

كه...

زیر پایت را خالی نكنند...



نمیدانم
سر سفره دلت
چه به خوردم دادی
که هنوز هم نمیتوانم
نمکدان بشکنم؟!



راسـتــ اسـتـــ ،


کـه صـاحـبـان ِ دلـهـای ِ حـسـاس نـمـی‌ مـیــرنــد !


بـلـکـه بـی‌ هــنگـام نـاپـدیـد مـی‌شـــوند .



به من افتخار میکنی که اینهمه صبور بوده ام

نبودنت را صبر کردن کار آسانی نیست.



چشمانـــــم را دیگـــر باز نمی کنم
دیدن این همه جایِ خالی ِ" تـــ ـ ـ ــو"
عاقبتـــــــ مــــرا .. یا می کشتــــ یا کـــــور می کنـــد



نفــــرین به ســـادگی ام که بی دل ـ تــــو ،
بـــه یــاد تــــو روح و جســـــم خـــــود آزردمــ



دیـــروز ، همیـــن حَـوالـــی

زلـــزله ای آمــد...

حـالا همـه حـالـَمــ را می پـُرسند !!!

بـی خـبـر از اینـ ـکـه " مــَن"

بـه ایـن لـرزیـدنـهـا

سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـَرده امـــ...

بـه لـرزشـهای شـَدیدِ شـانه هایـَمــــ

و تـَـرَکــ ــهای عمــیــقِ قــلــبــمـــ...

امـّـا هنـوز " خـــوبَـــمـــ!!! "



سفت بغــــلش کن ؛
محکــم ببوسش ،
نگران نبــــاش !
کم کم به اين يکي هـــــم عادت مي کني ....
زانو رو میــــگم ... !!!



بـــا عِشــق او...
احمق تـــرین انســان دُنیــــایم؛
او از همــــان...
آغاز هــــم لیــــلای دیگــــری داشــت!



امشب دلـــــــــــــــــــم را به مزایـــــده گذاشته ام

تا خریــــــــــــــــدار واقعیش پیدا شود...

قیمت پـــــــــــایه ام یک نگاه ...!!!



کـــــــــاش می شد
دنیـــــا را
تــــا کرد و گوشــــه ای گذاشت ،
مثل جانماز مــــــــــادر !
...
دلم تنگ سکوت است



سکوت پشت سکوت ...

حرف پشت حرف ...

بغض پشت بغض ...

دل من کي آرام ميگيري؟



کــــــاش گفتـــــه بــــودی

مــــوج نگـــــاهـت از دریـــای هــــوس بـــرمــیخیــزد

تـــــا تـن بـــه تـــــو بسپــــارم

نـــه دلـ ـ ـ !

مرا دیوانه نامیدند...
به جرم دلدادگی*هایم٬
به حکم سادگی*هایم٬
مرا نشان یکدیگر دادند و خندیدند!!!
مرا بیمار دانستند...
برای صداقت در حمایت*هایم٬
نجابت در رفاقت*هایم٬
نسخه تزویر را برایم تجویز کردن



آرامـــــ ـــ ـ

در گوشـه ای نشستهــــ ـــ ـ ام ..

کار از چسبــــ و باند و پانســمان گذشتهـــــ ـــ ـ

زخمـــــ ـــ ـ به روحـــــــ ـــــ ـــ ـم رسیـده ...




نوشته هایم را می خوانیـــــــ...

و می گوییـــــــــ: چه
زیبا!

راستیـــــــــــ...

دردهای آدمــــــ ها
زیباییـــــــ دارد...؟!؟!؟!

 

 

بهشت فاصله ی پلک بالا و پایین من است ، وقتی که به "تو" نگاه میکنم .

به سلامتی اونایی که روز قیامت فقط زمین ازشون شاکیه ، اونم به خاطر سنگینی معرفتشون !

گاهی فرار میکنم از فکر کردن به تو ، مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم .


چشمهایت زمین سبز محبت بود و من قانون جاذبه اش را وقتی فهمیدم که سیب سرخ دلم افتاد .


من چرک نویس احساسات تو نیستم ، "دوستت دارم" هایت را جای دیگری تمرین کن .



میان مشغله ها گم شدم اما دلم برای هوایت همیشه بیکار است .



شبات ستاره بارون ، چشات بدون بارون / بدون که من همیشه ، به یادتم فراوون .

کاش می دانستی در این کویر تنهایی تو را داشتن حس خیس باران است !

رویاهایم را امشب میگذارم پشت در ، بیچاره رفتگر ، چه بار سنگینی دارد .

مرهم زخم هایم کنج لبان توست ، بوسه نمیخواهم ، سخن بگو .

  ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙ ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙ ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙ ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙ ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 19:41 ] [ mobina ] [ ]

گرده افشانی

 


دقت کردین تو سریال های ایرانی شب که میشه زن و شوهر شب اول عروسی دعواشون میشه و مرده میره رو کاناپه میخوابه ، فرداشم زنه میره آزمایشگاه میگن بارداری!!!! به این روش میگن گرده افشانی کردن!!!

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 2:5 ] [ mobina ] [ ]

خر و سگ

 

وقتی ” سگ ” می شیم هیشکی دوستمون نداره ! ولی وقتی ” خر ” می شیم همه عاشقمون می شن ! چرا انقدر بین حیوانات فرق میزارید؟

(جنبه طنز)

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:55 ] [ mobina ] [ ]

دکتر شریعتی در سفر به تایلند

 

 

نصف درآمدمان را صرف خرید لباس میکنیم در حالیکه همیشه شیرین ترین لحظات عمرمان لخت هستیم!!! . . . . . . . . . . . . . . . . . (دکتر شریعتی در سفر به تایلند) ببخشیدا

(محض خنده بود قصد بی ادبی نداشتم و ندارم)

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:31 ] [ mobina ] [ ]

رفــــيق مــــجازي

 

 

به سـلـامتــی اون رفــــيقی که مــــجازيـه امـــــــــّــا . . .!!! يـه جوری واســــت سنـگ صـــــبوره که هیـــچ کـدوم از رفيــــقای واقـعـيت بـه گَـــــــرد پاش نمـــــيرسـن!!!ღ ♥

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:37 ] [ mobina ] [ ]

هــی کـــافــه چــی!

 

 

هــی کـــافــه چــی!
دستـــور بــده
سیـــگــار بیـاورنــد
و پاســور هـــم...
و مـــردهـا را دور میــز مــن جمـع کــن!
بگــو بنــوازنــد...
.
شایـــد غیرتـی شـد و بــرگشت.

[ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, ] [ 23:43 ] [ mobina ] [ ]

نفرین

 

خیالت راحت...شکسته ها...نفرین هم بکنند , گیرا نیست... نفرین ته دل

 

 میخواهد , دل شکسته هم که دیگر سر و ته ندارد...

[ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, ] [ 23:14 ] [ mobina ] [ ]

شعر طنز - پسر شجاع و جنگجو که عاشق می شود و ...

 

پسرم، در زمان دَقیانوس
پسری بود نام او «قُلیوس»
 
مثل آشیل بود و رویین تن
بدنش سفت بود عین چُدَن
 
بود هنگام جنگ در کشور
دست تنها، حریف یک لشکر
 
نه کس مثل و هم ردیفش بود
نه کس در جهان حریفش بود
 
تا زد و عشق بر دلش تابید
شُتُر عشق بر دَرَش خوابید
 
پهلوان را به یک دراز و نشست
دختری ریزه میزه، داد شکست
 
در نبرد جمالِ صورت و صوت
ای بسا پهلوان که شد ناک اوت
 
می کند هرکسی، به هر تقدیر
پیشِ یک دلبری گلویش گیر
 
نرود عشق، خواه یا نا خواه
تا نشیند طرف به خاک سیاه
 
باری آن پهلوان نام آور
داد تغییر شغل و شد شوهر
 
بعد عمری نبرد مردانه
شد سلحشور آشپزخانه
 
وز پس عشق نا بهنگامی
از شکوهش نماند جز نامی
***
ای بسا مردمان که گمنامند
کشته ی عشق نابهنگامند
 
عاشق یار دلفروز شدند
نشکفتندو غنچه سوز شدند
 
نیست در عشق ،نام و پول و پله
پسرم بیخودی نکن عجله

(اون عکس هم گذاشتم یاد بچگیاتون بیفتید)

[ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:27 ] [ mobina ] [ ]

50 مزیت مرد بودن که خانوما حسرتشو میخورن

 

 

۱- اسم هر جک و جونوری رو روی شما نمیگذارند از قبیل آهو ،غزال ، پروانه ، شاپرک
و موارد دیگر که اینجا جاش نیست !


2- در عروسی میتونید لباسی رو که بارها به تن کردید رو دوباره بپوشید


3- میتونید هر صد سال یه بار هم موهاتون رو شونه نکنید و بعد بگید مد روزه


4- از ترس اینکه کسی سن شما رو بفهمه شناسنامتون رو قایم نمیکنید


5- مطمئنا استهلاک فک شما به مراتب کمتر است


6- مدل لباس دختر شمسی خانم چشمهاتون رو داخل دهانتون سرنگون نمیکنه


7-در موقع استرس هیچوقت ناخنهای خود را نمیجوید


8-هفته ای دو بار شکست عشقی نمیخورید!


9-لازم نیست از 18 سالگی موهای سرتون رو رنگ کنید چون موهای جوگندمی خیلی هم به شما میآد


10- فقط شما میتونید برید استادیوم


11- خودتون پنچری ماشینتونو میگیرید


12-لازم نیست با قرار دادن انواع جکهای هیدرولیک و غیر هیدرولیک در پاشنه کفش قدتون رو افزایش بدید


13- میتونید تمام روز بادوستانتون برید کوه و وقتی برمیگردید خونه برای خانمتون تعریف کنید که چه روز پرکاری داشتید


14- موقع خواستگاری به هیچ وجه نگران بر هم خوردن تعادل سینی چای نیستید


15- از دیدن کله پاچه دچار تشنج نمیشید


16- هیچ کس از اینکه دست پخت افتضاحی دارید به شما ایراد نمیگیره


17- فقط شمایید که لذت تماشا کردن فوتبال یوونتوس- بارسلونا را با گزارش عادل فردوسی پور درک میکنید


18- فقط شمایید که میتونید لذت تکچرخ زدن با موتوررو تجربه کنید


19- میتونید با خط ریشتون بیش از

 

12000 اثر هنری خلق کنید


20- به طلا و جواهرات دیگران در حالی که دارید از حسادت منفجر میشید نگاه نمیکنید


21- تو عروسی ها لازم نیست چند تن زنجیر از خودتون آویزون کنید که تازه دیگران ازتون بپرسند بدلییییییه ؟


22- سر سفره عقد لازم نیست برید گل بچینید و گلاب بیارید و نون بگیرید و اینا…


23- در حالی که خواهرتون باید بمونه خونه و آشپزی یاد بگیره شما میرید بیرون و گل کوچیک بازی میکنید


24- لازم نیست آدرس تمام مزون ها، پاساژها ،بوتیک ها و مراکز لاغری شهرتون رو حفظ باشید


25- اگه تو خیابون تویوتا کمری جلوی پاتون نگه نداشت به راحتی سوار یه پیکان میشید


26- لازم نیست همیشه جای جورابهای همسرتون رو حفظ باشید


27- فقط شما میتونید سه ساعت تمام برنامه نود رو با دوستاتون تفسیر کنید


28- لازم نیست روزی چهار بار مثل آمپول ب کمپلکس سریالهای بی سر و ته وطنی رو تماشا کنید


29- لازم نیست سالی یه بار زاویه دماغتون رو نسبت به افق تغییر بدید


30- میتونید حتی تا محل کارتون رو هم با دوچرخه طی کنید و کسی اونجوری به شما نگاه نکنه


31

- میتونید راحت رو صندلی های جلوی اتوبوس بشینید و در عقب دود نخورید



32- میتونید با شلوارک و رکابی راحت تا سر کوچه برید


33- خیالتون راحته که هرگز یک خواهر شوهر (و ایضا جاری) که مدام رو اعصابتون رزم آیش برقرار کنه ندارید


34- لباسهاتون ظرف

 

48

 

ساعت دلتون رو نمیزنه


35- در زیر گرمای نابود کننده تابستون خیلی راحت با یه آستین کوتاه میایید بیرون


36- نیازی ندارید هر روز که از خواب پا میشید تا ساعت 6 بعدازظهر رو جلوی آیینه با خودتون ور برید


37- نیازی نیست سه چهارم عمرتون رو توی کلاسهای آشپزی ،خیاطی،
گلدوزی، آموزش فال شیرموز و تقویت اعتماد به نفس در 3/0 ثانیه بگذرانید


38- نیازی نیست داخل کیفتون به تعداد رنگهای یک
Lcd لنز چشم داشته باشید(رنگهای Lcd معمولا بالای

 

16

 

میلیون میباشد)


39- اگه به انواع فنون حرکات موزون آشنا نبودید هیچ اشکالی نداره


40- فقط شما میفهمید که یک

206 اسپرت خفن چقدر زیباست


41- بدون اینکه کسی بهتون چیزی بگه میتونید ساعتها پلی استیشن بازی کنید


42- با دیدن سوسک و موش و امثالهم اجدادتون از گور در نمیایند و جلوتون رژه نمیروند


43- فرق Cd رو با بشقاب میوه خوری متوجه میشید


44- با یک سرماخوردگی سه ماه در Ccu بیمارستان بستری نخواهید شد


45- میتونید یه جوک بامزه تعریف کنید بدون اینکه خودتون قبل از همه دو ساعت تمام بهش بخندید


46- روی در هیچ مغازه ای ننوشته اند که از پذیرفتن آقایانی که شئونات اسلامی را
رعایت نکنند معذوریم(بس که محجوب هستند آخه)


47- داشتن ریش پروفسوری از ویژگی های بسیار ممتاز است که مخصوص شما آقایان میباشد


48- فقط شما میتونید کت و شلوار بپوشید و کروات بزنید و کلی خوشتیپ بشید


49- بیش از 60 درصد رشته های مهندسی رو شما به خودتون اختصاص دادید (دیگه از این با کلاس تر؟)


50- و در نهایت اینکه میتونید تو خیابون از هر کس که دلتون خواست بپرسید ساعت چنده؟!

 

ولی من که حسرت نخوردم

[ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:17 ] [ mobina ] [ ]

نظرات دانشجویان مختلف در مورد سوسک...!

 

دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد!

دانشجوی جغرافیا : مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه جا هست!

دانشجوی مهندسی : شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند!

دانشجوی پزشکی : تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود!

دانشجوی مدیریت : با آن جثه کوچک ، آنچنان خانواده پر جمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است!

دانشجوی زبان و ادبیات فارسی : او هیچوقت حرفی نمی زند ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد!

دانشجوی روانشناسی : درون گرا ، خجالتی ، کم حرف ، یک شخصیت منحصر به فرد!

دانشجوی علوم سیاسی : به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست ، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند!
دانشجوی برق : وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند!

دانشجوی کامپیوتر : مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش 32 گیگ است!

دانشجوی فیزیک هسته ای : زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست!

دانشجوی تربیت بدنی : آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود!

دانشجوی زبان شناسی : هیچکس زبانش را نمی فهمد!

دانشجوی علوم تربیتی : شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند!

دانشجوی زمین شناسی : کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم!

دانشجوی زبان انگلیسی : ! It is always silent

دانشجوی تاریخ : گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد!

دانشجوی فلسفه : همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده ولی مطمئنم که درپس خلقتش هدفی والا نهفته است!

دانشجوی هنر : هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم!

دانشجوی مکانیک : با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود!

دانشجوی آمار : بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد!

دانشجوی اخلاق : آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند!

دانشجوی علوم ارتباطات : تا او هست ، هیچکس تنها نیست
[ جمعه 17 شهريور 1391برچسب:, ] [ 23:20 ] [ mobina ] [ ]

نظر سنجی

 

 

 

یه نظر سنجی:

درباره چه مطالبی بنویسم؟

1) عشق

2)غم

3)طنز

4)خودتون بگید

[ جمعه 17 شهريور 1391برچسب:, ] [ 17:47 ] [ mobina ] [ ]

بـــرگـــردم بــبــیـنــم...

 

 


ڪــــــــــــــآش مـــیــشـد

خـــــودمـــو یـــﮧ جـــــآیی جـــــآ بـــذارم...

و

بـــرگـــردم بــبــیـنــم...


دیــگـﮧ نـیــســتــم...!

[ جمعه 17 شهريور 1391برچسب:, ] [ 2:55 ] [ mobina ] [ ]

تنهایی یعنی......

 

 

 

 

تنهایی یعنی یه عالمه حرف تو دلت باشه و هرچی بگردی تا یکیو پیدا کنی که بهش بگی کسی

 

به ذهنت نرسه  و آخرش… حرفات از چشمات سرازیر بشه!

[ جمعه 17 شهريور 1391برچسب:, ] [ 2:46 ] [ mobina ] [ ]