غصههایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن!
دلت را بتکان اشتباهایت تالاپی میافتد زمین!
بگذار همانجا بماند.
فقط از لابهلای اشتباهایت،
یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت…
دلت را محکمتر اگر بتکانی تمام کینههایت هم میریزد و تمام آن غمهای بزرگ و همه حسرتها و آرزوهایت…
محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشقهای بچه گربهای هم بیفتد!
حالا آرامتر،
آرامتر بتکان تا خاطرههایت نیفتد!
تلخ یا شیرین، چه تفاوت میکند؟
خاطره، خاطره است باید باشد، باید بماند…
کافیست؟ نه، هنوز دلت خاک دارد یک تکان دیگر بس است… تکاندی؟! دلت را ببین چقدر تمیز شد… دلت سبک شد؟
حالا این دل جای “او”ست دعوتش کن! این دل مال “او”ست…
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا تو ماندی و یک دل و یک قاب تجربه، و مشتی خاطره و یک “او”…
خانهتکانی دلت مبارک!
نظرات شما عزیزان: